طراحی سایت برای کسبوکارهای تهران
هر کسب و کاری در تهران به یک وب سایت نیاز دارد ...
از وقتی خودم رو شناختم، همیشه یه طراح بودم. یه طراح گرافیست که بهمرور وارد دنیای طراحی سایت شد. با پروژههای مختلفی که انجام دادم، با کسبوکارهای زیادی آشنا شدم، و همین باعث شد کمکم نقش یه مشاور تبلیغاتی رو هم بازی کنم.
الان که نگاه میکنم، حس میکنم بیشتر از اینکه فقط یه طراح سایت باشم، یه تبلیغاتچیام؛ کسی که خوب میدونه چطور یه کسبوکار محلی رو از ته کوچههای تهران بیاره صفحه اول گوگل.
حالا از زبان یه تبلیغاتچی برات میگم که چرا طراحی سایت برای کسبوکارهای محلی توی تهران اینقدر مهمه…
کف بازار چه خبر بود؟
چند وقتی هست برای معرفی کسب و کار خودم، عزمم رو جذب کردم، پاشنهی کفشم رو ورکشیدم و راهی بازار شدم. توی کوچه پس کوچه های خیابان امیرکبیر تهران که بهش میگن بازار چراغ برق، به دنبال کسب و کارهای صنعتی بودم که قصد دارن توی فضای دیجیتال تبلیغات خودشون رو گسترش بدن و از این طریق هم مشتریان جدیدی پیدا کنند. اولین باری که به بازار چراغ برق تهران رفتم تا با این کسب و کار ها بیشتر آشنا بشم ، خلوتی بازار خیلی توجه منو به خودش جلب کرد.
بعضی از مغازه های سر گذر کوجه ها که به اصطلاح برِ خوبی دارن، خالی از مشتری بودن و کافی بود یک مگسکُش دست صاحب کسب و کار بدی تا علاوه بر پروندن مگس های روی سر و صورت شاگردش یکی دوتا ضربه هم با اون به سر خودش بزنه که از بد روزگار چرا انقدر بازار خرابه؟
بازار چه خراب باشه چه پر رونق همیشه زنده است…
اما خلوتی بازار همهی ماجرا نبود.
همینکه قدم میذاری توی کوچه پس کوچه های شهر تهران میفهمی که بالاخره، مردم داد و ستد میکنن و مردم روزی خودشون رو از جیب همدیگه درمیارن.
قدم قدم رفتم تو کوچه های فرعی و دیدم بعضی از مغازه ها خوب شلوغ هستن و مشتری دارن. کنجکاو شدم و گفتم برای اینکه بخوام کسب و کار خودم رو معرفی کنم بهتره به بالاترین طبقه پاساژ ها برم ، جایی که کاسب ها منتظر مشتری نشستن که شاید یکی پاشه بیاد ته این کوچه بنبست و خدا بخواد دلش بلرزه و پا بزاره حالا توی این پاساژی که هیچکسی توش نمیاد، دیگه چه اتفاقی باید بیوفته تا بکشه خودش رو تا طبقه ی سوم پاساژ بالا…
طبقه سوم اون پاساژ چه خبر بود؟
وارد اسانسور ترسناک پاساژ شدم، دکمهی آسانسور رو زدم، صداش مثل نفسهای خستهی یه پیرمرد بلند شد.فقط خدا خدا میکردم که این آخرین دکمه ای نباشه که تو زندگیم زدم.
طبقه سوم… وقتی رسیدم بالا، چندتا مغازه باز بود، یکیشون داشت چای میخورد و پاش رو انداخته بود روی میز، اون یکی موبایل دستش بود، سومی هم با دیدن من فکر کرد مأمور مالیاتم.
وارد مغازه ی اونی شدم که حس کردم فکر میکنه من ماموری مالیاتم. چون باهام ارتباط چشمی گرفته بود.
گفتم: سلام، وقتتون بخیر، من کارم طراحی سایته و گفتم اگر نیاز داشته باشید میتونم کمکتون کنم تا محصولاتتون توی سایتتون هم دیده بشه.
تا گفتم «سایت»، برق از چشمش پرید!
گفت: یعنی با سایت میشه مشتری آورد؟ ما که اینستا داریم، سایت با اینستا چه فرقی داره؟
و اون لحظه بود که فهمیدم جای درستی اومدم. چون اینا آدمهایی هستن که هنوز فرق بین ویترین موقت اینستا و سرمایهگذاری بلندمدت روی سایت رو نمیدونن.
همونجا نشستم، یه لویان چایی برام ریخت و شروع کردم به توضیح دادن اینکه سایت چه مزیت هایی براش توی بازار شلوغ کسب و کارهای تهران داره…
برِ خوب، مشتری نداره؟ چرا؟
بهش با تعجب توضیح دادم که وقتی داشتم به سمت پاساژشون میومدم و توی بازار چرخ میزدم یه مغازه هایی توی جای خوب بازار دیدم ولی مشتری نداشتن؟ گفت داداش بازار خرابه ، نذاشتم ادامه بده و حرفش رو قطع کردم، گفتم مشکل از بازار نیست، از دیده نشدنه.
گفتم که داداش جان ، سبک خرید کردن مردم تغییر کرده ، باید این رو باور کنید ، ملت قبل اینکه بیان توی شهر دور بزنن حتما قبلش یه سرچی توی گوگل میکنن.
طرف قبل از اینکه بخواد یه چراغ عقب پراید بخره حتما حتما توی گوگل، دیجیکالا ، دیوار ، ترب و … یه سرچی میزنه. تا قیمت خوب پیدا کنه. دقت کن بعضی از مغازه ها تو همین بازار به قول شما خراب ، دارن کارتن کارتن جنس از انبار میارن بیرون و چسب کاری میکنن تا بفرستن شهرستان. خب اون مشتری شهرستانی از کجا همسایه ی شما رو پیدا کرده؟از طبقه سوم یه پاساژی تو ته کوچه تا صدر گوگل
قلوپ آخر چایی رو سرکشیدم و بهش گفتم: طبقه سوم یه پاساژ کم رفت و آمد با سر خیابان اصلی برای شما هیچ فرقی نداره اگر توی گوگل بتونی خودت رو معرفی کنی.
شرط حاضر بودن توی گوگل داشتن سایته. اگر سایتی داشته باشی که اصولی طراحی شده باشه و توش محصولاتت رو معرفی کنی انقدر شمارهی متصل به وب سایتت زنگ میخوره که مخ خودت سوت بکشه از این همه مشتری که دارن بهت زنگ میزنن و شاید وقت نکنی دیگه همه رو پاسخ بدی.
اون وقت کسی که سر خیابان اصلی یه مغازه خوب داره هم نمیتونه به اندازه ی تو مشتری داشته باشه.
خیلی براش صحبت های من جذاب بود و اصلا باورش نمیشد. ازم در مورد اینستاگرام سوال کرد و گفتم …


اینستاگرام خوبه، ولی...
ببین اینستاگرام خیلی خوبه، اونم برات مشتری جدید میاره کلی آدم هم توی اینستاگرام هستن که صبح تا شب دارن وقت خودشون رو اونجا سپری میکنن.
اینستاگرام خوبه، ولی …
اینستا خونهی اجارهایه، سایت خونهی خودته.
کل مجموعه اینستاگرام برای صاحب اونه، صفحه ی ما توی این پلتفرم واقعا اجاره ای و هر لحظه ممکنه با یک اتفاق این صفحه از دسترسی ما خارج بشه ، اون موقع ما اگر سایت نداشته باشیم ، مشتری هایی که به هزار زحمت توی اینستاگرام با ما آشنا شدن چطوری میخوان مارو دوباره پیدا کنن؟
باشه اینستاگرام داشته باشید ولی سایت هم باید داشته باشید که اگر مشتری اسم برندتون رو توی گوگل سرچ کرد حداقل سایتتون رو پیدا کنه.
سایت برای خودتونه و تا ابد برای خودتون باقی میمونه.
حسابی کف کرده بود از تحلیل های من 🙂
اعتماد، یعنی دیده شدن با آدرس مشخص
یه سایت با آدرس، شماره تماس، نقشه گوگل، عکس از مغازه، یعنی طرف میفهمه تو واقعاً وجود داری.
بیشتر اعتماد میکنه.
راحتتر تماس میگیره.
راحتتر خرید میکنه.
پس طراحی سایت برای کسبوکارهای تهران خیلی واجبه
یه جمعبندی از دل بازار چراغ برق
طراحی سایت برای کسبوکارهای تهران
ته همهی این گشتوگذارها توی کوچهپسکوچههای بازار تهران، یه چیز دستگیرم شد:
کسبوکاری که دیده نشه، انگار وجود نداره.
تو هرچقدر هم آدم فنی باشی، اجناست توپ باشن، قیمتت خوب باشه، تا وقتی کسی پیدات نکنه، فایدهای نداره.
سایت داشتن یعنی خودتو از طبقه سوم پاساژ بکشونی بیاری تو ویترین گوگل.
یعنی اونایی که تو خونه نشستن و دارن سرچ میکنن «خرید فلان قطعه از چراغ برق»، چشمشون بخوره به تو، نه فقط به همسایهات.
الان دیگه بازار فقط چهاردیواری پاساژ نیست، بازار یعنی اینترنت.
و هرکی جا بمونه، سهمشو میده به رقیبش که زودتر فهمیده بود «سایت داشتن یعنی بودن».
من حسینم. طراح سایت نیستم فقط. تبلیغاتچیم.
و از دل بازار میگم: اگه مشتری میخوای، یه ویترین دیجیتال بساز.
سایت، یه ویترینه که همیشه روشنه، حتی وقتی مغازهت بستهست.


«در این مقاله متوجه شدیم که طراحی سایت برای کسبوکارهای تهران چه اهمیت داره. اگر شما هم در تهران کسب و کاری دارید و دنبال طراحی سایت حرفهای در تهران هستی که مثل هزار تا سایت دیگه تکراری نباشه، همین حالا تماس بگیر یا تو تلگرام پیام بده.»